محل تبلیغات شما

خوات آنلاین



آیا دولت در مدیریت روند صلح موفق بوده است؟
نویسنده:دکتر محمدشفق خواتی
(منتشرشده در رومه افغانستان ما، شنبه 21 سرطان 1398)
روند جاری گفتگوهای صلح با مأموریت زلمی خلیل‌زاد از ماه سپتامبر سال گذشته آغاز شد و آخرین حلقه از زنجیره‌ی نشست‌های متعدد در این روند، صدور قطعنامه قطر در هجدهم سرطان بود. این روند از آغاز تا اکنون، به رغم ایجاد برخی امیدواری‌ها در میان شهروندان، با بیم‌ها و نگرانی‌های جدی نیز همراه بوده است. نگرانی‌ها عمدتا از دو پدیده نشأت می‌گرفته است: نخست، گزارش‌های غیررسمی مبنی بر تأکید اولیه‌ی ایالات متحده و خلیل‌زاد بر تشکیل دولت موقت و عبور از دولت کنونی و نظام مستقر و دوم، عجله‌ی ایالات متحده و خلیل‌زاد بر رسیدن سریع به یک سازش با طالبان که ممکن بود حراج بسیاری از ارزش‌ها و دستاوردهای دو دهه گذشته در بازار سازش با طالبان را در پی می‌داشت.
دولت افغانستان، از آغاز گفتگوهای صلح تا اکنون، مدام بر سه امر تأکید نموده است: 1. مدیریت صلح توسط دولت افغانستان، 2. حفاظت از نظام مستقر و ارزش‌ها و دستاوردهای دو دهه اخیر در عرصه‌های گوناگون ی، فرهنگی و اجتماعی و 3. ادغام طالبان در نظام موجود به عنوان یک گروه ی و نه فراتر از آن. این تأکیدات، جدا از اصرار بر محوریت ی دولت، نشان‌دهنده‌ی فاصله‌ی گفتمانی میان دولت و گروه طالبان بوده است. در واقع، دولت با دال محوری دموکراسی و ارزش‌های نوین ی و فرهنگی، گفتمانی را در برابر گفتمان طالبانی (امارت اسلامی و اامات و عناصر آن) مطرح کرده است. این فاصله گفتمانی، یکی از چالش‌های رسیدن به یک توافق اولیه در مورد صلح بوده است. اکنون که مسیر یک‌ساله در روند صلح طی شده است و نشست‌های مکرر میان نماینده ایالات متحده و نیز نمایندگانی از اقشار گوناگون جامعه افغانی دایر شده است، دستاوردها در مسیر صلح چه بوده است؟ آیا قطعنامه قطر می‌تواند گام نخست در مسیر دست‌یابی به صلح پایدار ضمن حفظ دستاوردها و نظام کنونی تلقی شود؟ آیا تقریب گفتمانی هرچند اولیه میان نظام مستقر و طالبان به وجود آمده است؟ آیا در مجموع دولت در مدیریت روند صلح موفق بوده است؟ آیا سرانجام یخ‌های صلح آب خواهد شد؟ 
بی‌تردید، راه صلح، راه پر پیج و خم و مسیر دشواری است. با این حال، مشروط به شرایطی، می‌توان نشست اخیر را گامی هرچند کوچک در مسیر صلح تلقی کرد. قطعنامه کنفرانس اخیر، به ظاهر از سوی نمایندگان دو گفتمان کاملا متفاوت تنظیم شده است: نخست، گفتمان لیبرال دموکراسی با دال مرکزی آزادی» که نظام کنونی بر آن مبتنی است و دوم، گفتمان اسلام ی در قالب طالبانیسم که دال مرکزی و داعیه اصلی آن‌را امارت اسلامی» تشکیل می‌دهد. با توجه به غیریت قاطع میان این دو گفتمان و دال‌ها و عناصر طردکننده‌ی پرشمار میان این دو گفتمان، انتظار بیشتر از تقریب گفتمانی‌ای که در این قطعنامه نمود یافته است، انتظار غیرواقع‌بینانه خواهد بود. به جز محتوای صلح‌خواهانه‌ی این قطعنامه، ادبیات، مفاهیم و مصطلحات به کار گرفته شده در این قطعنامه نیز نشان‌دهنده‌ی تقریب نسبی دو افق ذهنی است. قطعنامه بر اتخاذ زبان ملایم به جای زبان تهدید از دو طرف منازعه تأکید می‌کند و از تلاش برای فراهم کردن زمینه‌ای مساعد جهت مذاکرات مؤثر بین‌الافغانی سخن می‌گوید. 
هم‌چنین، ضمن تأکید بر حاکمیت نظام اسلامی، از تامین عدالت اجتماعی و ی، تامین حقوق اساسی شهروندی، وحدت ملی، استقلال و حفظ تمامیت ارضی، حمایت جامعه جهانی و کشورهای منطقه و عناصر داخلی برای تحقق این اهداف، سخن می‌گوید. از عواقب ناگوار جنگ نیز یادآوری می‌شود و در این زمینه، بر امور ذیل تأکید می‌شود: رهایی بی‌قید و شرط زندانیان کهن سال، معیوب و بیمار، تضمین امنیت تمام موسسات عام‌المنفعه از قبیل نهادهای دینی و مذهبی، شفاخانه‌ها، مؤسسات تعلیمی و تحصیلی ملکی، بازارها، بندهای آب گردان و محلات کار در سراسر کشور و نیز تضمین امنیت موسسات تعلیمی از قبیل مکاتب، مدارس، دانشگاه‌ها و سایر موسسات تعلیمی؛ تعهد به حفظ جان، مال، عزت و منازل رهایشی مردم؛ و تلاش برای تقلیل تلفات ملکی به حد صفر. در ارتباط با دو عنصر مهم اقلیت‌های مذهبی و جامعه ن نیز تأکید شده است که حقوق اقلیت‌های مذهبی و حقوق ن در عرصه‌های ی، اجتماعی، اقتصادی، تعلیمی و فرهنگی، در چارچوب ارزش‌های اسلامی تأمین گردد. 
مصطلحات و مفاهیم به کار رفته در متن قطعنامه، نشان می‌دهد که از دو سوی، تلاش شده است به نقطه مشترکی دست یابند. چیزی که در روزهای اخیر گفتگو از منظر دولت افغانستان اهمیت داشت و باید مشخص می‌شد، آن بود که پس از مرحله دیالوگ‌های جاری که قرار است در ماه سپتامبر به مذاکرات رسمی میان دولت افغانستان و گروه طالبان منتهی شود، گروه طالبان با چه عنوانی طرف مذاکر باشد. تأکید دولت افغانستان بر آن بوده است که طالبان نه به عنوان امارت اسلامی»، بلکه به عنوان یک گروه و یا تحت عنوان تحریک اسلامی» باید طرف مذاکر باشد. 
تا اکنون، دولت افغانستان با توجه به ظرفیت‌های خود، به نظر می‌رسد که به صورت نسبی موفق عمل کرده است. دولت تا کنون در برابر نماینده ایالات متحده آمریکا و رویکرد اولیه آمریکا، کوتاه نیامده است و ایالات متحده را قانع ساخته است تا از هر نوع طرحی مبنی بر تشکیل دولت موقت، صرف نظر کند. هم‌چنین، بدون آن‌که سبب توقف یا به بن‌بست رسیدن روند گفتگوها میان ایالات متحده و گروه طالبان شود، در حفاظت از نظام مستقر و حفظ ارزش‌ها و دستاوردهای نوین مقاومت نموده است. عملکرد دولت در طی یک سال گذشته و روند جاری صلح، مطابق نقشه راه صلح رئیس جمهور غنی بوده است و از آن عدولی صورت نگرفته است. مفاهیم و نشانه‌های به کار رفته در قطعنامه، بیش از آن‌که نشان‌دهنده حضور روح طالبانیسم باشد، دال‌های و نشانه‌های نظام مستقر و مفاهیم ناظر به ارزش‌های نوین افغانستان است. به عنوان نمونه، تعبیر به نظام اسلامی» به جای مفهوم امارت اسلامی»، هرچند ممکن است برای برخی ناظران یادآور اسلام ی طالبانی باشد، اما در واقع، این تعبیر بر عبور طالبان از امارت اسلامی دلالت دارد. نظام اسلامی مفهومی است قابل تفسیر که یک سر طیف آن می‌تواند امارت اسلامی باشد و از سوی دیگر، حتا نظام کنونی (جمهوری اسلامی) نیز می‌تواند مصداق آن باشد. 
از سوی دیگر، غیبت مفهوم امارت اسلامی» و مفاهیم ملازم آن و در مقابل، حضور مفاهیمی مانند حقوق اساسی، حقوق شهروندی، حقوق اقلیت‌های مذهبی، حقوق ن و. نشان می‌دهد که حضور روح گفتمان طالبانی، به نفع روح گفتمان حقوق بشری تضعیف شده است. هرچند تأکید طالبان بر صحه گذاشتن یا پذیرش تأمین این حقوق در چارچوب اسلامی است، اما این چارچوب وما با تفسیر مضیق همراه نخواهد بود و توسعه‌بخشی این چارچوب حتا در قالب مرزهای قانون اساسی موجود، امکان‌پذیر است. بی‌تردید، در صورت تداوم این گفتگوها و رسیدن به مرز مذاکرات مستقیم بین دولت افغانستان و گروه طالبان در ماه سپتامبر، در متن موافقت‌نامه‌های سه‌‌گانه و دو جانبه (موافقت‌نامه ایالات متحده-طالبان، موافقت‌نامه طالبان-دولت افغانستان و موافقت‌نامه دولت افغانستان - ایالات متحده) این دال‌ها و مفاهیم قابلیت تثبیت را خواهد داشت. تا آن مرحله، انتخابات در موعد مقرر برگزار خواهد شد و دولت بعدی وظیفه تداوم مذاکرات صلح را بردوش خواهد داشت و نیروهای ایالات متحده نیز هم‌زمان با ادغام گروه طالبان در ساختار ی، در ظرف مدت زمانی سه تا پنج سال ممکن است از خاک افغانستان خارج شوند. 
با این حال، در توفیق کامل این روند، هنوز ملاحظات جدی وجود دارد. نخست، شاخه‌های نظامی طالبان در سخن و عمل، تعهد چندانی به قطعنامه قطر از خود نشان نداده‌اند. برخی قطعنامه را اظهار نظرهای شخصی تلقی نموده و عملیات‌های نظامی و تروریستی پس از قطعنامه نیز در ولایات مختلف کم و بیش در جریان بوده است. نکته دوم آن‌که هنوز کلید اصلی صلح در دست جنرالان راولپندی و دولت پاکستان است. نشست احتمالی میان نمایندگان طالبان و عمران خان در روزهای آینده و رویکرد آی اس آی و مقامات اردوی پاکستان نسبت به روند صلح، هم‌چنان تعیین‌کننده است. رویکرد دولت و نظامیان پاکستان نسبت به این روند، می‌تواند تضمینی برای تداوم روند آغاز شده و تقویت روند صلح باشد؛ چنان‌که می‌تواند گام‌های اولیه‌ای را نیز که تا اکنون در این مسیر برداشته‌شده است، خنثی نماید. بنابراین، پاکستان در موفقیت روند جاری صلح نقش تعیین‌کننده خواهد داشت و دفتر قطر تنها شأن سخنگویی و نمایندگی از مرکز یا اتاق فکر و اتاق فرمان (راولپندی و اسلام‌آباد) را دارد و در هر صورت، انعکاس‌دهنده‌ی چیزی است که در اتاق فرمان و اتاق فکر این گروه می‌گذرد. نقش راولپندی و اسلام‌آباد، تنها در روند کنونی صلح متوقف نمی‌شود. حتا اگر این روند به نحوی به موفقیت انجامد، در صورت عدم تغییر رویکرد پاکستان نسبت به مسائل افغانستان، امکان تولید بدیل برای طالبان کنونی نیز وجود دارد. به هر حال، آن‌چه اهمیت دارد، صلح نهایی میان دو دولت پاکستان و افغانستان و تغییر نگاه در دو کشور و شروع جدید با نگاه متمرکز به آینده است.

پیوند جهالت نهادمند و افراطی‌گری دینی در افغانستان
نویسنده:دکتر محمدشفق خواتی
(منتشرشده در رومه افغانستان ما، چهارشنبه، 12 سرطان 1398)
محمد ار، اندیشمند الجزایری، از جهالت نهادمند در کشورهای اسلامی سخن می‌گوید؛ جهالتی که برخی نهادهای آموزشی دینی و رسانه‌ها به طور نظام‌مند و برنامه‌ریزی‌شده تولید و توزیع می‌کنند. این جهالت نهادمند مدام از اسلام سخن می‌گوید، اما نه از شناخت علمی آن، بلکه تبلیغ و ترویج صورت سخیف و کهنه از اسلام (ار، 1388: 4). این نوع جهالت نهادینه‌شده و تبلیغ دگم‌اندیشانه از اسلام، پایه‌ی اصلی گسترش افراطی‌گری و جزمیت و ظاهرگرایی در افغانستان امروزی است. دانش دینی امروز به صورت فاجعه‌آمیزی در افغانستان افول کرده است. تمام همت متولیان سلسله مدارس دینی در سراسر افغانستان در قالب دارالعلوم»ها و دارالحفاظ»‌ها، جز از بر کردن قرآن و حدیث، چیزی دیگری نیست و تأمل در آن‌چه حفظ می‌کنند، ممنوع و ممتنع است. این مدارس نه در سطحی است که توان و ظرفیت مجتهدپروری داشته باشند و نه انگیزه‌ی آن‌را دارند. امروز فارغان و حتا متولیان درجه‌اول این مدارس نه تنها با آثار فقهی و کلامی سایر جریان‌های فکری و مذهبی هیچ آشنایی ندارند، بلکه حتا با نام و عنوان چند اثر از مؤسس مذهب حنفی یا فقها و متکلمین نسل اول حنفی بیگانه‌اند، اما مدعی تخصص در علم دین و داعیه‌دار پرچم‌داری از مکتب حنفی هستند. در عین حال، اغلب آنان صحیح بخاری و برخی متون حدیثی نه چندان معتبر دیگر را از حفظ هستند. در برابر هر امری که با تبع و سلیقه‌ی این طیف از محصلین علوم دینی خوش نیاید، سریع چندین حدیث را از منابع معتبر و غیرمعتبر دسته‌سوم در تکفیر صدای منتقدِ حتا معتدل، مطرح نموده و به زعم خویش از دین و ایمان مردم محافظت می‌کنند. اما به تعبیر ار، چنین مدارسی نگاهبانان ایمان» نیستند، بل‌که نگاهبانان عقیده‌»‌‌اند. عقیده یعنی مجموعه‌ی باورها، گزاره‌ها، مناسک و آداب و رسومی که طی دوران کودکی با تربیت و فرهنگ در ذهن انسان رسوخ می‌کند، شکلی سفت و سخت دارد و تغییرناپذیر می‌نماید. اما ایمان یعنی پیوندی قلبی با امری بیرون از خود. عقیده ذهن آدمی را تخته‌بند گزاره‌ها و مکتب‌های فکری می‌کند، اما ایمان با آزادی سوژه‌ی انسانی ناسازگار نیست (ار، 1991: 159). 
مدارس دینی کنونی و علمای متولی و فارغ از این مدارس، نگاهبانان عقائد حقه» (ارتدوکسیِ) مخاطبان خود هستند نه نگاهبان ایمان ایشان و آگاهی‌شان از معارف دینی و تاریخ اسلام چنان سطحی و ناچیز است که جز بازتولید جهالت، گسترش خرافات و جهل مرکب، فرآورده‌ای ندارند. مراکز آموزش دینی امروز در مناطق قبایلی پاکستان و برخی مناطق افغانستان درواقع به جای آموزش تعلیمات اسلامی، به پایگاه‌هایی برای تخدیر کودکان و نوجوانان و آموزش عملیات انتحاری بدل شده‌است. گروه‌های سِنی‌ای که جذب چنین مراکزی می‌شوند، اغلب بین سنین 12 تا 20 سال هستند که قبل از جذب‌شدن، آموزش دینی چندانی ندیده‌اند و بعد از جذب‌شدن توسط گروه‌های افراطی نیز به جز مطالبی در باب پاداش‌های جهاد و ثواب عملیات انتحاری، تعلیمات دینی دیگری از فقه یا شریعت به آنان آموزش داده نمی‌شود. بسیاری افرادی که در عملیات‌های انتحاری ناموفق، زنده به دام نیروهای امنیتی افغانستان می‌افتند، از ابتدایی‌ترین آگاهی‌های دینی بی‌بهره‌اند و بسیاری از آنان حتی قرائت حمد و سوره‌ی خود یا احکام اولیه‌ی نماز خود را بلد نیستند. در بازجویی از این افراد، مشخص می‌شود که در طول مدت حضور آنان در مراکز آموزشی مناطق قبایلی پاکستان، از معارف دینی چیزی به آنان آموزش داده نشده‌است و بیشتر اوقات‌ آنان صرف یاد گرفتن چگونگی انجام عملیات انتحاری و کار با وسایل انفجاری گردیده‌است. تحقیقات برخی‌نهادهای بین‌المللی در مورد سواد دینی گروه‌های افراطی و از جمله داعش نیز نشان می‌دهد اکثر اعضای داعش از ساده‌ترین و پایه‌ترین اطلاعات درباره اسلام بی‌بهره‌اند. بر اساس یک تحقیقی که از سوی آسوشیتدپرس صورت گرفته و در آن سه هزار نفر شرکت‌کننده حضور داشته‌اند، از میان سه هزار عضوی که به پرسشنامه‌ای درباره احکام پایه اسلام جواب دادند، ۷۰ درصد هیچ دانشی درباره احکام شریعت نداشتند، ۲۴ درصد در سطح متوسط اطلاع داشتند و تنها ۵ درصد توانستند به سوالات مشخصی درباره احکام عینی اسلام پاسخ دهند. این افراد داعش را الهام‌بخش خود می‌دانند و بر خلاف تصور همگانی، این افراد گرایش دینی ندارند و تقریبا چیزی درباره اصول اولیه اسلام نیز نمی‌دانند و اکثر اعضای داعش تقریبا چیزی از اسلام به گوش‌شان نخورده است. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که علاقه غربی‌ها برای پیوستن به داعش ریشه در از خود بیگانگی فرهنگی و تبعیض دارد نه ریشه در دانش عمیق این افراد از اسلام. تحقیقات دیگری که در این زمینه انجام شده، نشان می‌دهد افرادی که دانش قابل قبولی درباره اسلام و دستورات دینی دارند جذب گروه‌های رادیکال نمی‌شوند 
در میان گروه‌های سلفی و جریان‌های افراطی اگر تحصیل‌کردگانی هم حضور دارند، اغلب فارغ‌التحصیلان رشته‌های فنی هستند و فارغ‌التحصیلان مراکز معتبر دینی و نهادهای آموزش عالی اسلامی، در میان آنان در اقلیت مطلق‌اند. الیور روآ سال‌ها پیش این حقیقت را در اثر و نشر با اسلام‌گراهای دهه‌ی 1360 (به خصوص در میان مجاهدان افغان و عرب‌-افغان‌های حاضر در جهاد افغانستان) دریافته بود (ر. ک. روآ، 1378: 101-112). دیه گو گامبتا و استفن هیرتوگ نیز در یک بررسی برای پاسخ به معمای حضور چشم‌گیر مهندسین در گروه‌های افراطی، لیست 404 نفر از اعضای گروه‌های گوناگون خشونت‌طلب را که متعلق به 30 ملیت و 9 گروه بزرگ اسلام‌گراست، فراهم آورده و به تجزیه‌ و تحلیل پرداخته‌اند. اطلاعات موجود در این منابع نشان‌ می‌دهد که در مجموع حضور مهندسین در میان افراطی‌ها بسیار چشم‌گیراست (Gambetta and Hertog, 2016: 21). زندگی‌نامه‌ی 326 نفر از افرادی که در گروه‌های افراطی و خشونت‌طلب حضور داشتند، و اطلاعات به دست آمده از وضعیت تحصیلی 284 نفر از ایشان، نشان می‌دهد که 26 نفر از آنان تحصیلات پایین‌تر از متوسطه دارند. 65 نفر نیز تا سطح متوسطه تحصیل کرده‌اند و یا تحصیل‌کرده‌ی مدارس دینی بوده‌اند. 196 نفر نیز تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی دارند که برخی تحصیلات خود را تمام نموده و برخی ناتمام گذاشته‌اند. در حدود 37 نفر در کشورهای غربی تحصیل کرده بودند. مجموعا 69 درصد این افراد دارای تحصیلات دانشگاهی بودند. از میان 196 نفر مورد بررسی، نوع تحصیلات 178 نفر معلوم بوده است که به ترتیب به این شرح است: 78 نفر مهندس، 7 نفر تحصیلات در علوم تجربی، 34 نفر تحصیلات دینی، 14 نفر پزشک، 12 نفر تجارت و اقتصاد، 5 نفر تعلیم و تربیت، ‌28 نفر سایر رشته‌ها و نفر نیز با تحصیلات‌ نامعلوم (Gambetta and Hertog, 2016: 23-25-25). 
میزان جذب مهندسین در گروه‌های افراطی، سه برابر فارغان رشته‌های علوم انسانی است. در تبیین این پدیده، فرض گامبتا و هرتوگ آن است که عامل شناختی در مهندسین و نوع تعلیم و تربیت‌شان، با راست‌گرایی افراطی، ویژگی‌های مشترک دارد: 1. هردو نسبت به یک جامعه‌ی ایده‌آل با نگاه صنف‌گرایانه و مکانیستی می‌نگرند؛ 2. هردو در پی ساده‌سازی هستند و پدیده‌‌های چند عاملی را به یک عامل یا علت ساده نسبت می‌دهند. این نگاه، تاریخ را تعارض بین خوب و بد می‌بیند. بر این اساس، نگره‌ی مونیستی و این‌که برای حل و فصل مسائل تنها یک راه وجود دارد و نیز ساده‌سازی و ساده‌انگاری، ویژگی مشترک بین و راست گرایی افراطی است. در عین حال، علاوه بر ساختار فکری مهندسین، سرخوردگی‌های اجتماعی و محرومیت‌ها و پس‌زمینه‌های اجتماعی آنان را در بسیاری جوامع اسلامی نیز نباید نادیده گرفت (Gambetta and Hertog, 2016: 93). 
بنابراین، مشکلات هویتی به اضافه جهل نسبت به آموزه‌های اصلی مذهب و نقایص فرهنگی و چالش‌های ریشه‌دار اجتماعی در جوامعی مانند افغانستان، زمینه‌ی رشد سلفی‌گری را فراهم و جوانان را در برابر گروه‌هایی سلفی و افراطی مثل داعش ضعیف و ضربه‌پذیر کرده‌است. در طول دو دهه گذشته، دولت افغانستان هیچ برنامه مشخص و قابل اعتنای فرهنگی که بتواند این روند را متوقف کند و به زدودن جهالت نهادینه کمک نماید، نداشته است. امیدواریم به جز تلاش‌های ی، دولت بتواند بر برنامه‌های فرهنگی صلح‌آفرین و معطوف به زدودن ریشه‌های جنگ نیز تمرکز نماید. 
منابع
1. ار، محمد (1388)، بازخوانی و نقد عقل اسلامی»، مصاحبه با هفته‌نامه پگاه حوزه، شماره 262، شهریور ۱۳۸۸، صص4-6. 
2. ار، محمد (1991م)، از اجتهاد به نقد عقل عربی، ترجمه و افزوده‌ها: مهدی خلجی، بیروت-لندن: دارالساقی. 
3. روآ، الیور (1378)، تجربه اسلام ی، ترجمه محسن مدیر شانه‌چی و حسین مطیعی امین، چ1، تهران: انتشارات بین المللی الهدی. 
4. Gambetta Diego & Steffen Hertog, (2016), Engineers of jihad: The Curious Connection between Violent Extremism and Education, Princeton: Princeton University prees.

در پی افزایش فشارهای اقتصادی امریکا بر ایران، اقای عراقچی معاون وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران، به تازگی اظهار داشته که ایران، بخاطر تشدید فشارهای اقتصادی امریکا، روزی ناگزیر به اخراج مهاجران افغان ساکن در این کشور خواهد گردید. عمده استدلال ایشان این است که حضور حدود سه میلیون مهاجر افغان سالانه میلیاردها یورو هزینه را بر اقتصاد ایران تحمیل می‌کند. بر اساس محاسبه اقای عراقچی، این هزینه ها از ناحیه استفاده افغان‌ها از سوبسید دولتی، حضور شان در مشاغل، تحصیل فرزندان شان و برخوداری تعدادی از ان‌ها از بیمه خدمات درمانی، بر دولت ایران تحمیل می‌شود.
من ضمن اینکه به عنوان یک شهروند افغانستان از دولت و مردم ایران، بابت همکاری با مهاجران افغانستان متشکرم، ولی منطق اقتصادی این اظهارات را به دلایل ذیل موجه نمی‌دانم:
1. فرض کنید کارگران افغان که با هزینه کم در مشاغل چون دامداری، زراعت، ساخت و سازهای سنگین، مشاغل خدماتی و غیره کار می‌کنند، دیگر نباشند، نرخ تورم و قیمت مواد عذایی و .چگونه خواهد شد؟
2. بخش قابل توجهی از دانشجویان و دانش‌آموزان افغان با پرداخت فیس درس می خوانند.
3. در سالهای اخیر با توجه با کاهش شدید ارزش ریال ایران، اگر روند مع ورود ارز از افغانستان به ایران را شاهد نباشیم، ورود پول ایران به افغانستان، شاید دیگر مثل گذشته قابل توجه نباشد.
4. درسال‌ها اخیر، فرزندان بسیاری از خانواده‌های افغانی ساکن در ایران، در کشورهای اروپایی و دیگر ممالک توسعه یافته حضور دارند و عواید ناشی از کار خود را برای خانواده‌های شان در ایران می‌فرستند.

گرفته شده از صفحه عرفانی خواتی
[https://www.aparat.com/v/IBg5W]


(منتشرشده در رومه افغانستان ما، سه‌شنبه، 23 دلو 1397؛ محمد شفق‌خواتی)
بی‌تردید، صلح خواست دیرینه‌ی مردم افغانستان و آرمان برآمده از جان ملیون‌ها افغانِ خسته از جنگ و گرفتار در بحران فراگیر است. اما چنان‌که جنگ در این جامعه به عنوان ابزار تجارت مافیای اقتصادی (داخلی و خارجی) تبدیل شده است، صلح نیز توسط تاجران و مافیای ی اغلب به عنوان مال‌التجاره مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد. پس از فعال شدن خلیل‌زاد در امر صلح، تحرکات صلح‌طلبانه با اهداف یِ خارج از حلقه‌ی حکومت، جدی‌تر شد و نشست مسکو یکی از مراحل این تحرکات بود. جای تردید نیست که نشست مسکو در ارتباط با روند صلح افغانستان، بر محور حامد کرزی سامان یافت. پس از اعتراضات و انتقاداتی از سوی برخی شهروندان و نیز حکومت افغانستان نسبت به نشست مسکو، سفارت روسیه اعلام کرد که این نشست به درخواست و ابتکار روسیه نیست و مسکو هیچ نقشی در هماهنگی و برگزاری این نشست نداشته است، بلکه ابتکار خود افغان‌ها بود‌ه است. به هر حال، چه این نشست را به ابتکار روسیه تلقی کنیم یا نشست می خود افغان‌ها، ماهیت قضیه تفاوت چندانی ندارد. بر فرضی که پای روسیه و هیچ کشور دیگری را در این نشست دخیل ندانیم و آن‌را نشست بین‌الافغانی» بنامیم، اعضای این نشست در واقع از دو گروه اصلی تشکیل می‌شد: گروه اول، نمایندگانی از گروه طالبان را شامل می‌شد که بر محور عباس استانکزی وارد این پروسه شده بودند. گروه دوم، مرکب از مجاهدان و کمونیستان سابق است که برخی یک و نیم دهه با خرس قطبی جهاد نموده‌اند و برخی نیز در همان یک و نیم دهه، متحدان این خرس بوده‌اند، اما اکنون گویا یار گرمابه و گلستان هم اند. این گروه نامتجانس، اکنون در جبهه‌ی مخالفت و رقابت با حکومت وحدت ملی تا اطلاع ثانوی متحد موقت بوده و بر محور حامد کرزی می‌چرخد. 
حامد کرزی که مناسباتش با ایالات متحده آمریکا پس از پایان دور اول ریاست جمهوری اش به شدت تنش‌آلود گردید و حتا به خصومت کشیده شد، در طول سه چهار سال گذشته، چندین سفر به روسیه داشته و در تلاش بوده است که یک جریانی تحت حمایت روسیه را سامان بخشد. در این میان، کرزی بر این باور بوده و است که با داشتن حنیف اتمر، رنگین دادفر سپنتا، نورالحق علومی، لطیف پدرام و برخی دیگر از چپ‌های سابق افغانستان، می‌تواند توجه و اعتماد روس‌ها را به خود جلب کند و یک جبهه‌ی ضد آمریکایی را به وجود آورد. کرزی در اوایل سال جاری از سوی شورای حراست و ثبات افغانستان دعوت به پیوستن به این شورا شد. اما پیش‌شرط کرزی آن بود که اعضای این شورا قیادت و تبعیت از رویکرد مورد نظر وی را بپذیرند. کرزی گفت در صورت پذیرش این خواست، وی متعهد است از هر فردی که برای انتخابات ریاست جمهوری مورد توافق شورا قرار گیرد، حمایت نماید. در غیر آن صورت، کرزی گفت گزینه‌ی مورد نظر وی در انتخابات ریاست جمهوری، حنیف اتمر خواهد بود. استعفای حکمت کرزی از معاونت ی وزارت امور خارجه نیز به سفارش حامد کرزی به منظور برقراری تماس و ارتباط منظم و مستمر با گروه طالبان بوده است. 
در نشست مسکو محور کرزی هیچ برنامه منسجم، آجندای مشخص و صدای واحدی در برابر گروه طالبان نداشت و تنها دستاورد این نشست، فراهم نمودن یک تریبون تبلیغاتی برای طالبان و سر فرود آوردن در برابر خواست‌های طالبان بود. نکات محوری این خواست‌ها که شرکت‌کنندگان نشست مسکو گفتند با نگاه ما بسیار نزدیک بود، عبارت بودند از: تأکید بر خروج نیروهای خارجی قبل از اطمینان درباره سلاح به زمین گذاشتن طالبان، بی‌اعتبار خواندن قانون اساسی و از جمله حذف جمهوریت یا کمرنگ ساختن این رکن نظام ی و برجسته ساختن بعد اسلامیت آن با قرائت طالبانی، افزایش کنترل بر ن، حذف مذهب جعفری از قانون اساسی و در واقع تبدیل نمودن نظام ی به امارت اسلامی مورد نظر طالبان. پس از نشست مسکو شرکت‌کنندگان این نشست بر مواضع خویش تأکید دارند و تمایل دارند که این روند را ادامه دهند. 
حال چند پرسش بنیادینی در در ارتباط با این نوع نشست‌ها رخ می‌نماید: نخست، کرزی با چه کسی و چگونه صلح می‌کند؟ دوم، اگر روسیه نقشی در این نشست ندارد، چطور دشمنان ایدئولوژیک کرملین (مجاهدین و طالبان) چنین مکانی را برای نشست بین‌الافغانی انتخاب نمودند؟ آیا یک کشور اسلامی و همسایه‌ی دیگری نبود که این نشست در آن برگزار می‌گردید؟ نکته‌ی دیگر آن‌که بدون تردید، به همان صورتی‌که خلیل‌زاد نماینده‌ی ایالات متحده است، عباس استانکزی نیز نماینده جنرالان راولپندی است، با این تفاوت که شاید میزان اختیارات خلیل‌زاد نسبت به عباس استانکزی، بیشتر باشد. حال با این وضعیت، کرزی با چه کسی صلح می‌کند؟ بدون شک، صلح با عباس استانکزی یا ساکنان دفتر قطر نمی‌تواند بریده از خواست جنرالان راولپندی سرانجامی داشته باشد یا اساسا صلح تلقی شود. آیا کرزی واقعا با پاکستان صلح می‌کند و مطمئن است که پاکستان صادقانه عباس استانکزی را به میز مذاکرات صلح فرستاده است؟ آیا کرزی مطمئن است که به رغم ناموس خوانده شدن ماورای دیورند توسط کرزی و تأکید بر عدم رسمیت این خط از سوی وی، پاکستان با او صادقانه همکاری خواهد کرد؟ آیا کرزی به پاکستان اطمینان داده است که روابط خود را با هند مطابق با خواست و هدایات پاکستان تنظیم می‌کند؟ 
چیزی که کرزی به مدت سیزده سال زمامداری خویش مدام بر آن تأکید داشت، عدم کوتاه آمدن در برابر پاکستان در مورد داعیه دیورند بود. پس از سقوط امارت اسلامی و روی کار آمدن دولت جدید، کرزی به صورت جدی و جدیدی، داعیه‌ دیورند را به عنوان یکی از مهم‌ترین عناصر چالش‌برانگیز در روابط افغانستان و پاکستان مطرح نمود. حامد کرزی به صورت مکرر بر عدم رسمیت خط فرضی دیورند تأکید و تصریح نموده است که هرگز این خط را به رسمیت نمی‌شناسد. به گفته‌ی سپنتا وزیر خارجه کرزی، موضوع دیورند و آزادی مناطق از دست‌رفته‌ی افغانستان بدون شک همیشه یکی از مسایل اصلی بود که رییس جمهور افغانستان و برخی از همکاران وی را مشغول می‌داشت». در ماه ثور 1392 نیز حامد کرزی تأکید کرد که افغانستان هیچ‌زمانی خط مرزی بین دو کشور را به رسمیت نمی‌شناسد هیچ حکومتی در افغانستان این خط را نخواهد پذیرفت و نباید هم هیچ حکومت افغانستان جرات این کار کند، چون ملت افغانستان نفرین می‎کند و می‎راند». باری، کرزی در دیدار با اوباما مطرح می‌کند که: ما با پاکستان بدون شک یک اختلاف تاریخی داریم. آنان در هراس اند و می‌دانند که ما از سرزمین‌های از دست رفته‌ی خود صرف نظر کرده نمی‌توانیم». در سال اول زمامداری اشرف غنی نیز کرزی به او هشدار داد که اگر بر سر مسأله دیورند با پاکستان مذاکره کند، صدای خود را خواهد کشید و سکوت نخواهد کرد و از هرچه در قبال غنی بگذرد، از این قضیه نخواهد گذشت و قبایل را در قبال این خاک‌فروشی آگاه خواهد نمود». 
به هر حال، دستاورد نشست مسکو بر محوریت کرزی و تداوم این تحرکات، جز آسیب‌زدن به کلیت نظام ی افغانستان (و نه تنها حکومت افغانستان) و نیز پا گذاشتن بر ارزش‌ها و دستاوردهای سال گذشته، چیزی دیگری نمی‌تواند باشد. جنگ و صلح افغانستان پدیده‌ی پیچیده‌ای است که با نشست مسکو یا قطر قابل دستیابی نیست و عقلانیت و واقع‌بینی فراتر از فرصت‌طلبی‌های ی می‌طلبد. این نوع نشست‌ها اگر گرهی بر کار نیفزاید، هیچ گرهی را نخواهد گشود. نه تنها گروه‌های رقیب ی، بلکه حتا حکومت افغانستان، تا در قبال دو مسأله اساسی با پاکستان به تفاهم منطقی و معقول نرسد، رسیدن به صلح سرابی بیش نخواهد بود. تا کنون هیچ راه حل معقولی برای سر عقل آوردن پاکستان توسط حکومت ایالات متحده و حکومت افغانستان طرح نشده است. این مسیر طولانی و پر پیچ و خم خواهد بود و به آسانی و سرعت پیموده نخواهد شد. امیدواریم، جامعه و بازیگران ی ما یک‌صدا و با رویکرد واقع‌بینانه و مبتنی بر عقلانیت، حول یک محور که همان نظام ی و حکومت افغانستان است، به یک راه حل معقولی در باب صلح و جنگ دست یابند و با ایجاد آدرس‌های گوناگون، پاکستان و طالبان را در موقعیت برتر قرار ندهند.

درک و اراده، دو بال عبور از درماندگی

همه چیز با درک عوامل درماندگی» و اراده برای تغییر وضعیت و عبور ازجهنم خودساخته» شروع می‌شود. افغان‌ها هنوز در اثر جهل مرکب (با این تصور باطل و خودخوشی‌ که فرهنگ و ارزش‌های حاکم و نهادینه‌شده در ذهن و ضمیر جامعه‌ی درمانده‌ی افغانی در دنیا قرین و نظیر ندارد)، نه به درک عوامل درماندگی خود فایق آمده‌اند و نه هنوز اراده‌ی قاطع برای تغییر و معطوف به عبور در این جامعه شکل گرفته است. برآیند این فقدان درک و اراده، دور سر خود چرخیدن و تکرار تاریخ سیاه به دست خویش است. تاریخ در این جامعه به یک عقده» و خطاهای تاریخی به یک عقیده» تبدیل شده است، نه عبرت» و پل عبور»؛ ما هم‌چنان قرص و محکم به تخریب‌گران فرهنگ و تمدن این خاک و دشمنان انسانیت عقیده داریم و به ستایش آنان می‌پردازیم و رو به گذشته زندگی می‌کنیم، نه رو به آینده.
محمدشفق خواتی

محمد شفق خواتی:



آرامش و آسایش بالاترین ارزش برای یک انسان آزادکیش

بریده از داوری اخلاقی، حتی به لحاظ روانشناختی، برای یک انسان نرمال که قلب ماهیت نشده باشد، آرامش باید مقدم بر همه چیز باشد. هر شغل، وظیفه، ارتباط و هر نوع فعالیتی را با میزان آرامش روحی و روانی‌ای که خلق می‌کند، باید سنجید. وما رفاه با آسایش و آرامش همراه نیست و وما بالاترین منصب و بهترین درآمد و بهترین امکانات، نه تنها به آرامش و انسانی‌زیستن کمک نمی‌کند، که گاه ممکن است کل آرامش و آسایش شما را سلب کند. گاه زندگی برای پول است و گاه پول برای زندگی. گاه تمام عمر و انرژی خود را صرف رسیدن به یک مقام یا منصبی می‌کنیم که پس از رسیدن به آن، برای حفظ یا افزایش و گسترش دایره نفوذ و قدرت، مجبور شویم روز چهار کیلو دروغ بگوییم، خروارها خیانت کنیم، پیش بسا انسان‌های دون چاپلوسی بکنیم، از روی گرده‌ی برخی عبور کنیم و نان برخی دیگر را آجر. همه‌ی این فرآیند، با نوعی بازتاب‌های پرشمار روانی و روحی همراه است و به قلب ماهیت ما و از همه مهم‌تر، بدون تردید به سلب آرامش و نفی آسایش ما منتهی می‌شود. استرس و اضطراب مداوم به جهت از دست دادن آن مزیت و نگرانی، دلهره و ترس از سقوط به رتبه پایین‌تر، کل زندگی شما را ممکن است زهر مار درست کند. تقلا و به در و دیوار زدن بسیاری برای رسیدن به یک منصبی به اضافه‌ی فرعونی زیستن مدعیان ارزش‌های جهادی و سفره‌های فرعونی و زندگی به ظاهر پر زرق و برق و سراسر زورسالاری و زورگویی مجاهد دیروز، لیبرال از غرب برگشته و صوفی و زاهد متقلب، ماهیت انسان افغانی را بیش از حد کدر و زندگی را برای تمام این جامعه تیره و تار ساخته است. نه خود آرامش و آسایش دارند و نه برای جامعه آرامش و آسایشی باقی گذاشته‌اند. در یک کلام، نه غنی، نه عبدالله و نه ترامپ یا پوتین، آرامش بیشتر از من و تو ندارند. هدف را در زندگی باید به دقت تعیین نمود، پول و ثروت یا مقام و منصب، هرگز نمی‌تواند هدف غایی زندگی قرار گیرد، اما در عین حال، وما وسایل مناسبی برای خلق آرامش و آسایش نیز نیستند. همین‌که از دو جهان آزادیم و بدون آن‌که مجبور باشیم چهل رنجر از پس و پیش ما را محافظت کنند و همین‌که می‌توانیم هر لحظه و هر ثانیه به اختیار خود و با پای پیاده گشت و گذاری در شهر داشته باشیم، از دوستی خبری بگیریم، بدون محافظ به دامن طبیعت، لب جویی و روی چمنی دراز بکشیم، بدون آن‌که حتا در دل شب محافظ و نگهبان با اسلحه‌اش پشت اتاق خواب ما هم پیره‌داری کند، کم مزیت و منصبی نیست. زندگی‌ای که با ملیون‌ها دالر همراه باشد و به بالاترین منصب هم رسیده باشید، اما حتی با اطمینان خاطر تشناب رفته نتوانید و تشناب رفتن شما را هم باید یک یا چند محافظ تحت نظر داشته باشد و همواره اسیر چهار فرشته مسلح چه در راه رفتن، چه در خوابیدن و خوردن و چه در هنگام خلوت با خانواده، چه آرامش و آسایشی را می‌تواند به همراه داشته باشد؟ یا تجارتی که روزانه همراه با هزاران دروغ و نیرنگ و خوف مداوم به جهت از دست رفتن و ورشکست شدن باشد، چه آسایشی را در زندگی باقی می‌گذارد؟ آیا فکر نمی‌کنید خوش‌بخت‌تر از حضرت لالی حمیدزی و برخی همکارانش هستید که شب و روزشان به جنگ و دعوا و فحاشی و لگدپرانی سپری می‌شود، هرچند نصف ثروت این مملکت را بلعیده باشند و نصف سرگ دارالامان را بسته باشند یا با چهار رنجر از این خانه بدان خانه روند؟ (البته این یادداشت به هیچ وجه به معنای توجیه سکوت در برابر مارخوران و گرگان این جامعه نیست، منتهی از یاد نبریم که این مارخوران و زهرخوران را نیز خود جامعه بدینجا رسانده اند و مارخور و زورگو با رأی من و تو به منصب زهرخوری و زورگویی و مارخوری تکیه زده‌‎اند).
تتمه: قناعت جو و پادشه هردو جهان باش و با آرامش و آسایش زندگی کن و در هنگام انتخابات هم دقت کن که مارخور و زارخور را بر خود مسلط نسازی، همین.


دشت ناور» غزنی، یکی از نخستین زیستگاه‌های انسان‌های ماقبل تاریخ محسوب می‌شود که نماد فرهنگ مردم آن زمان در سرزمین کهن افغانستان است.

 ولایت غزنی در مرکز افغانستان قرار دارد و از طرف شمال با ولایات بامیان» و میدان وردک»، از جنوب و جنوب غرب با ولایت زابل»، از مشرق با لوگر و پکتیا»، از جنوب شرق به پکتیکا» و از مغرب با ولایت ارزگان» و دایکندی» همسایه است.

شهر غزنی مرکز ولایت غزنی و از کابل 135 کیلومتر فاصله دارد.

یکی از مناطق تاریخی و دیدنی غزنی منطقه دشت ناور» است که قدمت تاریخی آن به دوره انسان‌های ماقبل تاریخ می‌رسد.

دشت ناور که در شهرستانی با همین نام، در 55 کیلومتری شمال غربی ولایت غزنی قرار دارد و مساحت آن 7500 هکتار  می‌باشد.

در مجموع این منطقه که 3200 متر از سطح دریا ارتفاع دارد، حدود 70 هزار هکتار مساحت دارد.

طبق نوشته محمد عظیم عظیمی»، پژوهشگر و کارشناس میراث فرهنگی غزنی، دشت ناور غزنی به لحاظ تمدن ما قبل تاریخ دارای اهمیت فوق العاده است.

در این دشت زیبا، تپه‌های چهارگانه‌ای در بخش شمالی واقع شده که ارتفاع آن حدود 40 تا 60 متر بوده و زیستگاه انسان‌های ما قبل تاریخ محسوب می‌شوند.

آنگونه که در کتاب جغرافیای ولایت غزنی» اثر محمد عظیم عظیمی» آمده است، بقایا و آثار به دست آمده از دشت ناور پس از تحقیقات و کاوش‌هایی که برای نخستین بار در سال 1967 توسط هیئت‌های افغانستانی و هندی صورت گرفت شامل تبرهای ابتدایی، شمشیرهای دو لبه و چاقوهای کوچک می‌باشد که از نوع سنگ‌های آبسیدین» هستند.

شاید علت تجمع انسان‌های ما قبل از تاریخ در پناهگاه‌های صخره‌ای این منطقه، وجود چراگاه‌های وسیع و خرم، وجود مواد خام از قبیل سنگ‌ها و موقعیت استراتژیکی تپه‌های این دشت بوده است که زمینه کنترل و نظارت بر شکار را برای مردم آن دوره فراهم آورده، وجود آب کافی از قبیل چشمه‌های زلال نیز به ست مردم در این منطقه کمک کرده است.

ابزار کشف شده و پناهگاه‌های مستحکم بر بلندای تپه‌ها، نمایش دهنده فرهنگ و رشد مردم ما قبل تاریخ در سرزمین کهن افغانستان است.

بر اساس نوشته عظیمی در واقع این آثار، نماینده هنر انسان‌های عصر کهن سنگی» است که اولین بخش از تاریخ تفکر، تخیل و خلاقیت بشری به شمار می‌رود.

از آنجا که منطقه دشت ناور در اثر فعالیت آتشفشان‌ها و زله‌ها به وجود آمده، می‌توان قدمت این منطقه را اواخر پلیوسن» یعنی عصر یخبندان و پلستویسن» (عصر کهن سنگی) دانست.

یکی از نکات قابل توجه در رابطه دشت ناور، شکافی است که در دوارن عصر کهن سنگی در قسمت وسیعی (از اروپا تا چین) وجود داشته و توسط دشت ناور غزنی و هزار سم»، پر شده‌است.

هم اکنون نیز در جوار یکی از تپه‌ها، چشمه‌ای زلال و صاف با 2 دریاچه طبیعی و جالب به عمق 2 متر نظر هر بیننده‌ای را جلب می‌کند.

چشمه‌های آب گرم دشت ناور

در شرق دشت ناور کوه‌های مختلفی وجود دارد، در این ناحیه جریان باد، عمل فرسایش را سرعت بخشیده، و در شکل صخره‌ها تغیرات زیادی ایجاد کرده است.

در دشت ناور بقایای 8 مرکز آتشفشانی و 2 چشمه مهم آب گرم وجود دارد.

آب گرمی در منطقه قلعه چه» به نام گرم آب» شهرت دارد که حرارت آن به 35 درجه سانتی‌گراد می‌رسد، این چشمه در مرکز ناور، 45 کیلومتر به طرف غرب واقع شده است.

علاوه بر غاز، پرندگان و مرغان آبی، تعدادی از حیوانات دار و خزندگان نیز در این منطقه زندگی می‌کنند که می‌توان از شغال، گرگ، روباه، موش خرمایی و سمور نام برد.


گفتگوهای صلح؛ مرور گذشته، وضعیت اکنون و دورنمای آینده
(قسمت اول؛ منتشرشده در رومه افغانستان ما، شنبه 5 دلو 1398) دکتر محمد شفق خواتی
مقدمه
سخن از صلح در افغانستان به یکی از مباحث روزمره توده‌ها، رسانه‌ها و بازیگران عرصه ی تبدیل شده است. اما سویه‌های ناپیدا و پیچیدگی‌های این پدیده پرشمار است. برای یک عده، صلح یک آرمان و خواست قلبی است، برای تعداد دیگر، سخن از صلح و وارد شدن در فاز گفتگوها با طالبان، خود به یک تجارت ی تبدیل شده است. چنان‌که همسایگان ما، قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ بین‌المللی، هرکدام با اهداف خاص خود سودای نشستن بر سر سفره صلح را دارند. در این میان، آن‌چه مهم و در عین حال مبهم مانده است، دستاورد روند جاری صلح برای شهروندان و اقشار متضرر این جامعه و پیامدهای این روند برای نظام ی موجود در کشور است. آیا به همان روشنی که مفهوم جنگ را از مفهوم صلح متمایز می‌سازیم، پیامد گفتگوهای جاری صلح، از نتایج جنگ، متفاوت خواهد بود یا اامات بدتر از جنگ جاری را خواهد داشت؟ آیا با توجه به رویکرد کنونی ایالات متحده، استراتژی طالبان و موضع قدرت‌های منطقه‌ای در روند جاری صلح، اساسا می‌توان از صلح پایداری سخن گفت؟ آیا حکومت مانع صلح است؟ آیا رقبای ی غنی و محور کرزی، در عرصه صلح در مسیر هم‌سو با منافع مردم قرار دارند؟
در ذیل، ضمن مرور گذرا بر پیشینه گفتگوهای صلح، در باب وضعیت اکنون و دورنمای آینده‌ی این روند، اشارات مختصری خواهیم داشت.                                                             ادامه مقاله را در ادامه مطلب بخوانید.

اشرف غنی، لیست هیات مذاکره کننده با طالبان را اعلام کرد:

محمد معصوم استانکزی رهبری این هیات را بر عهده دارد و فاطمه گیلانی، نادر نادری، عبدالمتین بیک، فوزیه کوفی، ضرار احمد مقبل، عبدالهادی ارغندیوال، محمد رسول طالب، حبیبه سرابی، غیرت بهیر، محمد حفیظ منصور، غلام فاروق مجروح، عنایت الله بلیغ، باتور دوستم، کلیم‌الله نقیبی، محمد ناطقی ، ایوب انصاری، شهلا فرید، شریفه زرمتی، خالد نور، دکتر امین اعضای این هیات ۲۱ نفری هستند.
منبع:شبکه اطلاع رسانی افغانستان

 روزگاری که کاروان‌ها به سمت هرات حرکت می کردند ، این منارها بودند که آنان را به سمت شهر راهنمایی می‌کردند و در داخل شهر هرات نیز نخستین بنایی که از دور در نظر اول به چشمت می‌خورد، منارها بودند که در گوشۀ شمالی شهر مانند ۵ برادر مهربان وصمیمی و مغرور ایستاده بودند و به هر تازه‌واردی اقتدار حکمرانان تیمورشاهی و توجه خاص آنان به ساختن عمارات زیبا و هنر معماری را به رخ می‌کشیدندتا زمانی که در چند‌قدمی منارها نایستی، عظمت‌شان را آنچنان که باید، درک نمی‌کنی.

مصلی هرات در منطقه باستانی نزدیک به دامنۀ کوه سعید مختار در منطقه یی موقعیت داشته که از قدیم آن را بنام خیابان یاد می شد، که در گذشته به نام خیابان یاد می شد و مرکز اموزش علم و هنر و فرهنگ آن زمان بوده است . از انجایی که  پادشاهان تیموری توجه خاصی به بنا نمودن عمارات زیبا و معماری هنری داشته اند.این منطقه در زمان حکمرانی شاهان تیموری در اواسط قرن هشتم الی قرن دهم هجری آباد شده است که به گفته مورخین عهد رنسانس هرات در این دوران بوده است. .گوهر شاد بیگم و همسرش شاهرخ میرزای تیموری برای اولین بار در ۸۲۰ هجری قمری-اواسط قرن نهم هجری قمری-پروژه اعمار این مجموعه را آغاز نمود که شامل شامل ۹ ساختمان و ۱۰ مناره است . ۹ ساختمان ان شامل: مدرسه گوهرشاد»، مسجد جامع گوهرشاد»، مدرسه سلطان حسین بایقرا»، خانقاه سلطان حسین بایقرا»، مسجد جامع امیرعلی شیرنوایی»، دارالحفاظ»، دارالشفا»، خانقاه اخلاصیه» و مدرسه اخلاصیه» بود.بخش اعظم طرح در زمان حیات گوهر شاد بیگم بنا شد و پس از مرگ وی درسال۸۶۱( هـ . ش)، سلطان حسین میرزا» کارهای باقی مانده را تکمیل کرد و مجموعه مصلی را با درختان کاج، صنوبر و سرو تزئین کرد.  مصلی های هرات پنج پایه بوده که هر کدام آنها به دوره­ های متفاوت تاریخ ما ارتباط دارند؛ مصلی اول را سلاطین کرت هرات بنا نهاده بودند؛ مصلی دومی را امیر تیمور کورگانی ساخته و مصلی سوم یاد گار عهد شاهرخ میرزا و چهارمی مربوط به دوران سلطنت سلطان حسین بایقرأست. مصلی پنجم را نیز سلاطین ازبک بنا نهاده بودند که بوسیله­ ی سلاطین اول صفویه به اتمام رسانده شده است.هر یک از این مصلی ها دارای صحن و ایوان و گنبدی بودند و دو منار مرتفع نیز داشته اند.

گوهر شاد بیگم با احداث اولین مدرسه و مسجد جامع که با خشت پخته و کاشی تزئین گردید، موفق به اعمار چهار منار سر به فلک کشیده شد که در اطراف آنها ایوان مقصوره و رواق های مزین به کاشی بر زیبایی مدرسه افزود.گنبد گوهر شاد که آرامگاه گوهر شاد و فرزندانش می باشد از جمله آثاری است که با آب طلا، کاشی و سنگ مرمر تزئین و ترتیب یافت. مدرسه ی سلطان حسین بایقرا از جمله عظیم ترین بناهای تاریخی آن دوران بوده که در بخش میانی آن آرامگاه سلطان حسین بایقرا و فرزندانش قرار دارد که از سنگ مرمر تبریز و کاشی مکتب هرات تزئین گردیده است.مسجد جامع مدرسه اخلاصیه، دارالحفاظ و خانقاه امیر علی شیر نوایی به پایه اکمال رسیده و بر هویت تاریخی این مرکز فرهنگی افزوده است.مناره در هنر و معماری اسلامی از جایگاه خاصی برخودار است و از ویژگی‌های آن می‌توان به جایگاه مشخص مؤذن برای اذان، کاربرد اهداف دفاعی و نظامی و نشان‌دادن قدرت و حاکمیت اشاره نمود. در کنار منار مسجد جامع گوهر شاد گنبدیست که بنام گنبد سبز یا گنبد کلاه درویش یاد می شود و آثار دیگر کاملا از بین رفته است .

مجموعه ی مصلی هرات از جمله ساحات با ارزش باستانی و تاریخی آسیا است که روزگاری مرکز علم و فرهنگ و هنر مشرق زمین محسوب می گردید که در آن هزاران شاگرد و طالب العلم تحت نظر استادان بزرگ و جهان شمولی چون مولانا عبذالرحمن جامی و کمال الدین بهزاد،مشغول به فراگیری علوم و هنرهای مکتب اصیل هرات بوده اند.متأسفانه، دیدۀ حسود روزگار عظمت و شوکت هرات و دربار مجلل تیموری و آن همه آبادی و آبادانی و فراغ خاطر و آسوده‌حالی و آرامش هرویان را دیده نتوانست. بعد از ویرانی مصلی در زمان سلطنت عبدالرحمان، چیزی که از آن همه ابنیۀ عالیه باقی ماند، ده پایه منار بود و گنبد مزار گوهرشاد و پسرش میرزا بایسنقر که تمام عمارت از بیرون با کاشی‌های هفت‌رنگ منقش و به خطوط ثلث نهایت زیبا و آیات قرآنی، مزین و اندرون صفه و ایوان شبستان به گچ مقرنس و رسمی طراحی و با آب‌رنگ و طلا و لاجورد در کمال مهارت نقاشی شده بود وآن هم مشرف به ویرانی است.

از جملۀ ده پایۀ منار موصوف یک پایه از منار و دو قفسه مسجد جامع گوهرشاد ده سال بعد از خرابی مصلی فرو غلطیدند. منار گوشۀ شمال شرقی مدرسه گوهرشاد و پایۀ منار گوشۀ جنوب غربی مدرسۀ موصوف و منار گوشۀ جنوب شرقی آن که در حال رکوع بود، به مرور ایام یکی بعد از دیگری سر به سجده نهاد و دیگر برنداشت و یک پایه از منار مسجد در همین سال‌های اخیر فرو خفت و اکنون یک پایه از منار مسجد جامع و چهار پایه از منار مدرسۀ میزرا حسین بایقرا باقی و پای متانت بر زمین می‌فشارد. سال‌های طولانی جنگ و بعد از آن نیز بی‌توجهی به آثار تاریخی افغانستان قد منار پنجم را حدود دو درجه خم کرده و او را زودتر از بقیه به سجدۀ ابدی می‌کشاند



اگر همین نتیجه ابتدایی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان از سوی کمیسیون رسیدگی به شکایات انتخاباتی نیز تأیید شود، که احتمال آن بسیار زیاد است، نشان از تغییرات بسیار گسترده هم در دگرگونی مناسبات قدرت و ت در کشور دارد و هم از آن مهم‌تر، دگرگونی در شکاف‌ها و نیروهای اجتماعی افغانستان را نشان می‌دهد که به نوبه‌ی خود، حکایت از شکل‌گیری گروه‌بندی‌ها و سازمان‌های اجتماعی- ی جدید در افغانستان می‌کند. ظهور جنبش‌های اجتماعی عدالت‌خواه مانند جنبش روشنایی، خودنمایی نخبگان و رهبران ی جدید که زبان و ادبیات متفاوت‌تر از گذشته دارند، . هرکدام جلوه‌هایی هرچند کم‌فروغ‌تر از این تغییرات است. اینکه بخش زیادی از مردم عدالت‌خواه براساس درک و فراخوان جنبش روشنایی به عدم مشارکت در انتخابات پاسخ مثبت می‌دهند و آنهایی که مشارکت در انتخابات را درپیش می‌گیرند نیز دیگر یکصدایی با نیروها و ساختارهای سنتی ندارند و در مقابل، بانک‌های رأی»، پادشاه‌سازان»، خردمندانِ همیشه همراه با کاروان پیروز»، قهرمانان ملی»، احزاب ی سنتی» و اکثر خرقه‌تران و سجاده‌آلودگان مجاهد» که سال‌ها و دهه‌ها تعیین‌کننده‌ی مناسبات قدرت و ت در افغانستان بودند، دراین انتخابات با اینکه تقریباً همه در یک تنگه‌ی ترازوی رقابت بودند، نه توان جلب اقبال توده‌ها را مثل گذشته داشتند و نه درک و محاسبه‌ی درست از نوع و کیفیت تعاملات جدید ی در کشور را، همه و همه نشانه‌ها و دلایل اثبات این مدعاست که ساختارهای اجتماعی و ی در کشور دچار دگرگونی شدید شده است.


 -دکتر 

بخش دوم و پایانی

. آنچه جریان دارد
2-1. ایجابات رویکرد ایالات متحده
رویکرد ایالات متحده نسبت به پروسه صلح، تغییر قابل توجهی نکرده است. برای ایالات متحده، اولویت منافع خود آن کشور است و نه سرنوشت شهروندان و نظام ی افغانستان. چنانکه در سال گذشته نیز ترامپ تصریح نمود که نوع نظام ی در افغانستان و دفاع از دموکراسی جزو وظایف ما در افغانستان به شمار نمیرود. بنابراین، در روند صلح، ممکن است منافع شهروندان افغانستان قربانی گردد. از سوی دیگر، منافع تیمی تیم ترامپ نیز ایجاب میکند که در روند صلح، برخی ریسکها را در حین توافق با طالبان بپذیرند. کاروزار پیش روی انتخاباتی ایالات متحده ایجاب میکند که تا فرارسیدن انتخابات، تیم ترامپ در افغانستان به یک دستاوردی نائل شود. به همین جهت، ممکن است مانند گذشته، در دام خطاهای استراتژیک بیفتد. علاوه براین، تمایل و تلاش خلیلزاد برای دریافت عنوان قهرمانی صلح، سبب میشود که دغدغههای شهروندان افغانستان برای وی چندان مطرح نباشد.
اما تلاشهای قطری خلیلزاد و رسیدن به اهداف شخصی و تیمی، بدون چالش هم نیست. از یکسو مقاومت حکومت افغانستان در برابر تحقق نیات اصلی خلیلزاد و از سوی دیگر، عدم همراهی پنتاگون، جامعه مدنی و کارگزاران ی مخالف در کنگره ایالات متحده را نباید دست کم گرفت. این جبهه، هر نوع توافقی صلحی را نخواهند پذیرفت. بحث تنها دغدغه حکومت و شهروندان افغانستان یا نگرانیهای جامعه مدنی ایالات متحده در قبال دستاوردهای دو دهه گذشته در افغانستان نیست. بسیاری از جنرالان پنتاگون و منسوبین پرتجربه و کارکشتهی سازمان سیا نیز در قبال تهدیدهای احتمالی از ناحیهی قدرتیابی مجدد طالبان و فراهم شدن زمینه برای گروههای دهشتافکن در افغانستان که تهدید جدی علیه امنیت و منافع خود ایالات متحده خلق خواهد کرد، نگرانیهای جدی دارند.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید.



مسوولان اداره ملی حفاظت محیط زیست افغانستان می گویند که دشت ناور در ولایت غزنی به خاطر به خاطر مراقبت بیشتر از تنوع حیات وحش و پرندگان به عنوان ساحۀ حفاظت شده طبیعی اعلام می شود.

دشت ناور غزنی یکی ازکهن ترین مکان های زندگی انسان های اولیه درافغانستان بوده که از جمله ذخیره گاه های مهم حیات وحش و پرندگان کمیاب مهاجر به ویژه قاز حسینی محسوب می شود.

داکتر جلال الدین ناصری رئیس حفاظت از ساحات طبیعی اداره ملی حفاظت محیط زیست افغانستان به صدای امریکا گفت که به منظور حفاظت بهتر از دشت ناور و نادرات آن، قرار است این ساحه به عنوان ساحۀ حفاظت شده اعلام شود.

دشت ناور با داشتن یک بند آب طبیعی که حدود ۶۰ کیلومتر بر ۱۵ کیلومتر مساحت دارد، زیستگاه مهم بیش از ۳۰ نوع پرندۀ کمیاب از جمله انواع مختلف مرغابی ها و پرندگان مهاجر می باشد.

در چند سال اخیر شکار غیر قانونی در دشت ناور سبب شده است که حیوانات و پرندگان کمیاب این ساحه رو به انقراض بروند. اما مسوولان می گویند که اگر این ساحه به صفت پارک ملی اعلام شود، این مشکل تا حد زیادی مرفوع خواهد شد.

مسوولان ادارۀ ملی حفاظت محیط زیست افغانستان می گویند که در سطح آن کشور ۲۰ ساحۀ پیشنهادی تحت حفاظت وجود دارد.

دشت ناور در ۵۵ کیلومتری شهر غزنی حدود ۷۰ هزار هکتار زمین مساحت دارد که مساحت بند طبیعی آب آن حدود ۳۵۰۰ هکتار می باشد.

شواهد تاریخی به دست آمده از این ساحه نشان می دهد که انسان های ماقبل تاریخ در اطراف دشت ناور اقامت داشته اند.

درسال ۱۳۸۸ خورشیدی بند امیر در ولایت بامیان به عنوان اولین پارک ملی افغانستان و پس از آن واخان بدخشان سال گذشته دومین پارک ملی آن کشور اعلام شد.

منبع:VOAدری



باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست

قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست

محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است

ایام سوگواری سید و سالار شهیدان بر همه جهانیان تسلیت باد


دولت افغانستان به‌تازگی سیزده سفیر جدید در شماری از کشورها تعیین کرده و نهادی تازه تحت عنوان سفارت سیار و نمایندگی فوق‌العاده ریاست جمهوری در ایران» ایجاد کرده است. وزارت امور خارجه افغانستان اعلام کرده است اشرف غنی، رییس‌جمهوری، به پیشنهاد این وزارتخانه، این دیپلمات‌ها به‌منظور تقویت دستگاه دیپلماسی تعیین کرده است.

محمد شفق خواتی، سفیر سیار و نماینده ویژه رییس‌جمهوری افغانستان در ایران تعیین شده است. او در توضیح اهداف، تشکیلات و نقش سفارت سیار افغانستان در ایران می‌گوید این نهاد تازه‌تاسیس دارای دو دفتر در تهران و کابل خواهد بود و سفیر موردنظر هم در تهران و هم در مقر وزارت امور خارجه در کابل حضور متناوب خواهد داشت. به گفته شفق خواتی، سفیر سیار همانند سفیر عادی ساکن در کشور از کلیه مزایا و مصونیت‌های دیپلماتیک برخوردار است.

او در یادداشتی در صفحه فیسبوکش نوشته است سفارت سیار در تهران، پس از گفت‌وگوهای مفصل با ریاست‌ جمهوری و وزارت خارجه این کشور، به‌دلیل تراکم مسائل و خواسته‌های اتباع افغانستان و همچنین برخی چالش‌های موجود در سفارت کنونی افغانستان در تهران، ایجاد شده است. به گفته شفق خواتی، چالش‌ها و مسائل مهاجران با ظرفیت محدود سفارت فعلی افغانستان در تهران رفع‌شدنی نیست و به‌دلیل نیاز به یک سفارت مستقل و جدا در کنار سفارت کنونی، با عرصه کاری جداگانه و مستقل و با لایحه وظایف مشخص به‌منظور جلوگیری از تداخل کاری، تاسیس شده است».

رسیدگی به امور اتباع و زمینه‌سازی برای بهره‌گیری از ظرفیت‌های آنان برای رشد و توسعه افغانستان از اولویت‌های سفارت سیار عنوان شده است.

بنا بر آمار وزارت مهاجران افغانستان، ۲/۵ میلیون مهاجر افغان در ایران زندگی ‌می‌کنند که از این تعداد، ۹۵۰ هزار نفر دارای کارت، ۴۵۰ هزار نفر دارای ویزای بلندمدت، ۷۵۰ هزار نفر بدون مدرک سرشماری و حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر بدون مدرک در ایران زندگی می‌کنند.

 

وظایف و کارکرد سفارت سیار

به گفته شفق خواتی، سفارت سیار در تهران در پی قانونی کردن تمام ترددها میان دو کشور و صدور شناسنامه الکترونیکی و پاسپورت الکترونیکی برای تمام اتباع افغانستان در ایران است. سفارت جدید ماموریت حفاظت از حقوق اتباع افغانستان در ایران را بر عهده دارد و سعی می‌کند زمینه کارگری قانونی را برای مهاجران در ایران فراهم کند.

 

تشکیلات سفارت جدید

سفارت سیار افغانستان در وزارت خارجه در کابل دفتر دارد و جدا از سفارت کنونی افغانستان در تهران، به‌طور مستقل فعالیت خواهد کرد. بنا بر توضیح شفق خواتی، سفارت سیار دارای سه مستشار و معاون حقوقی، اقتصادی، اداری و فنی برخوردار از امتیازهای مستشاران سفارت کنونی است و پنج کارشناس حقوق بین‌الملل، حقوق خصوصی، اقتصاد، فرهنگی و آب و برق دارد.

به گفته شفق خواتی، بخش کنسولی و وابسته مهاجران در سفارت فعلی در تهران و کنسولگری‌های مشهد و زاهدان و حدود ۶۰ نفر از کارکنان رسمی و قراردادی این بخش‌ها در ساختار سفارت جدید ادغام خواهد شد. او تصریح کرده است که مجموع پرسنل سفارت جدید بین ۸۰ تا ۱۰۰ نفر پیش‌بینی شده است.

سفیر سیار افغانستان در تهران همچنین گفته است برای حل مشکلات مهاجران، جلوگیری از ازدحام و رسیدگی سریع به مسائل، قرار است غیر از سفارت جدید در تهران، مشهد، زاهدان یا کرمان، اصفهان و قم، در ۱۲ استان دیگر ایران نیز که تعداد قابل‌توجهی از اتباع افغانستان حضور دارند، دفاتر فرعی و اقماری ایجاد گردد تا مهاجران برای انجام امورشان ناگزیر نباشند از استان‌های دور به تهران مراجعه کنند.

محمد شفق خواتی، ۴۰ ساله، استاد دانشگاه است و کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته علوم ی از دانشگاه مفید و دکترای علوم ی را از دانشگاه شهید بهشتی ایران دریافت کرده است. شفق خواتی چند کتاب از جمله جایگاه اهل‌بیت از دیدگاه ابوحنیفه»، نگاه جامعه‌شناختی و حقوقی به پدیده فساد اداری در افغانستان»، عقلانیت ی و ساخت قدرت در افغانستان معاصر» و اندیشه ی در اسلام» را منتشر کرده است. او در دو انتخابات گذشته ریاست‌ جمهوری افغانستان، یکی از سخنگویان تیم انتخاباتی اشرف غنی، رییس‌جمهوری افغانستان، و مشاور امور توسعه سرور دانش، معاون ریاست جمهوری، بود.

منبع:ایران اینترنشنال


آخرین جستجو ها

کسب درآمد،کسب درآمد از بیت کوین،پایوت،آموزش pivot،خرید و فروش pvt nascyastunab رساله امام خامنه ای سلمه الله تعالی میز پلاستیکی همراه سیار تحریر کودک بزرگسالان سالمندان لب تاپ مسافرتی 2020 Julia's site tiocumsdescdeal مؤسسه ناشنوایان اکسیر ایذه Jo's blog یه آسمون آبی konkur me