آرامش و آسایش بالاترین ارزش برای یک انسان آزادکیش
بریده از داوری اخلاقی، حتی به لحاظ روانشناختی، برای یک انسان نرمال که قلب ماهیت نشده باشد، آرامش باید مقدم بر همه چیز باشد. هر شغل، وظیفه، ارتباط و هر نوع فعالیتی را با میزان آرامش روحی و روانیای که خلق میکند، باید سنجید. وما رفاه با آسایش و آرامش همراه نیست و وما بالاترین منصب و بهترین درآمد و بهترین امکانات، نه تنها به آرامش و انسانیزیستن کمک نمیکند، که گاه ممکن است کل آرامش و آسایش شما را سلب کند. گاه زندگی برای پول است و گاه پول برای زندگی. گاه تمام عمر و انرژی خود را صرف رسیدن به یک مقام یا منصبی میکنیم که پس از رسیدن به آن، برای حفظ یا افزایش و گسترش دایره نفوذ و قدرت، مجبور شویم روز چهار کیلو دروغ بگوییم، خروارها خیانت کنیم، پیش بسا انسانهای دون چاپلوسی بکنیم، از روی گردهی برخی عبور کنیم و نان برخی دیگر را آجر. همهی این فرآیند، با نوعی بازتابهای پرشمار روانی و روحی همراه است و به قلب ماهیت ما و از همه مهمتر، بدون تردید به سلب آرامش و نفی آسایش ما منتهی میشود. استرس و اضطراب مداوم به جهت از دست دادن آن مزیت و نگرانی، دلهره و ترس از سقوط به رتبه پایینتر، کل زندگی شما را ممکن است زهر مار درست کند. تقلا و به در و دیوار زدن بسیاری برای رسیدن به یک منصبی به اضافهی فرعونی زیستن مدعیان ارزشهای جهادی و سفرههای فرعونی و زندگی به ظاهر پر زرق و برق و سراسر زورسالاری و زورگویی مجاهد دیروز، لیبرال از غرب برگشته و صوفی و زاهد متقلب، ماهیت انسان افغانی را بیش از حد کدر و زندگی را برای تمام این جامعه تیره و تار ساخته است. نه خود آرامش و آسایش دارند و نه برای جامعه آرامش و آسایشی باقی گذاشتهاند. در یک کلام، نه غنی، نه عبدالله و نه ترامپ یا پوتین، آرامش بیشتر از من و تو ندارند. هدف را در زندگی باید به دقت تعیین نمود، پول و ثروت یا مقام و منصب، هرگز نمیتواند هدف غایی زندگی قرار گیرد، اما در عین حال، وما وسایل مناسبی برای خلق آرامش و آسایش نیز نیستند. همینکه از دو جهان آزادیم و بدون آنکه مجبور باشیم چهل رنجر از پس و پیش ما را محافظت کنند و همینکه میتوانیم هر لحظه و هر ثانیه به اختیار خود و با پای پیاده گشت و گذاری در شهر داشته باشیم، از دوستی خبری بگیریم، بدون محافظ به دامن طبیعت، لب جویی و روی چمنی دراز بکشیم، بدون آنکه حتا در دل شب محافظ و نگهبان با اسلحهاش پشت اتاق خواب ما هم پیرهداری کند، کم مزیت و منصبی نیست. زندگیای که با ملیونها دالر همراه باشد و به بالاترین منصب هم رسیده باشید، اما حتی با اطمینان خاطر تشناب رفته نتوانید و تشناب رفتن شما را هم باید یک یا چند محافظ تحت نظر داشته باشد و همواره اسیر چهار فرشته مسلح چه در راه رفتن، چه در خوابیدن و خوردن و چه در هنگام خلوت با خانواده، چه آرامش و آسایشی را میتواند به همراه داشته باشد؟ یا تجارتی که روزانه همراه با هزاران دروغ و نیرنگ و خوف مداوم به جهت از دست رفتن و ورشکست شدن باشد، چه آسایشی را در زندگی باقی میگذارد؟ آیا فکر نمیکنید خوشبختتر از حضرت لالی حمیدزی و برخی همکارانش هستید که شب و روزشان به جنگ و دعوا و فحاشی و لگدپرانی سپری میشود، هرچند نصف ثروت این مملکت را بلعیده باشند و نصف سرگ دارالامان را بسته باشند یا با چهار رنجر از این خانه بدان خانه روند؟ (البته این یادداشت به هیچ وجه به معنای توجیه سکوت در برابر مارخوران و گرگان این جامعه نیست، منتهی از یاد نبریم که این مارخوران و زهرخوران را نیز خود جامعه بدینجا رسانده اند و مارخور و زورگو با رأی من و تو به منصب زهرخوری و زورگویی و مارخوری تکیه زدهاند).
تتمه: قناعت جو و پادشه هردو جهان باش و با آرامش و آسایش زندگی کن و در هنگام انتخابات هم دقت کن که مارخور و زارخور را بر خود مسلط نسازی، همین.
آیا دولت در مدیریت روند صلح موفق بوده است؟
آرامش ,زندگی ,آسایش ,یک ,انسان ,جامعه ,آرامش و ,و آسایش ,شما را ,یک انسان ,برای یک
درباره این سایت